 یک امشب را نخواب ای نور دیده! شب یلدا رسیــده! که خواب از چشمها یکسر پریده! شب یلدا رسیــده! بکن کیف از ســـر شب تا سپیده شب یلدا رسیــده!
هجوم میهمانـــــــــــــان گرامی پی عــرض سلامی فزون تر بهـــــــر عرض احترامی و البت صرف شامی! جلـــوی درب منزل صف کشیده شب یلدا رسیــده!
تتق تق تق صدای کوبـــه ی در فک و فامیل همسر فریبرز و مجیــــــد و دائی اکبــر تقی خان با سه خواهر زری خاتون و مرجــــان و فریده شب یلدا رسیــده!
نگاهی زیر چشمی کـــن به آنور به حالات غضنفــر دو پرس و بعد از آن یک پرس دیگر پس از یک ربع، از سر تـــو گویی معده اش ترمز بریده شب یلدا رسیــده!
نظرات شما عزیزان:
|