مهندسی برق و الکترونیک


مهندسی برق و الکترونیک

مطالب اين وبلاگ عمدتا برگرفته از سايت ها و وبلاگ هاي ديگر و موضوعاتي است كه به نحوي با آن ها برخورد كرده ام. اميدوارم كه براي شما هم مفيد باشد


آدم برفی...

 

سرما همه جا را فرا گرفته است. باد زمستانی سخت سیلی می زند بر صورتهایمان، دستهایمان را سپر صورتمان می کنیم، آب بینی راه افتاده و صدا گرفته که نزن دیگر توان سیلی هایت نیست.

کشان کشان خود را به خانه رساندم.  در آغوش گرم خانه جای سیلی ها را گرم می کنم و از پنجره بیرون را می نگرم. آدم برفی تک و تنها در حیاط ایستاده. لبانش هنوز خندان است، انگار مرا صدا می زند که بیا با هم بازی کنیم، اما اجازه ندارم.

بی صبرانه در انتظار طلوع خورشید لحظه ها را می شمارم که صبح از راه برسد تا با آدم برفی هم بازی شوم. ساعت ها پشت پنجره به آدم برفی خیره شدم و در انتظار صبح نشستم اما کم کم گرمای خانه مرا خواب می کند... بخواب... بخواب...

ناگهان از خواب پریدم. ساعت کوکی مادر بزرگ پشت پنجره دو دستی به سر می کوبد و فریاد می زند، چه شده؟ آن سوی پنجره چه دیده که اینگونه بی تابی می کند؟ آدم برفی...! سراسیمه خود را به آدم برفی رساندم...

آدم برفی ببخشید... ببخشید... اما دیگر خیلی دیر شده بود. آدم برفی قطره قطره جان می داد. گریه نمی کرد اما دیگر لبی هم برای خنده نداشت.

دیشب آدم برفی تا صبح با چشمانش فریاد می زد و من نمی فهمیدم و نمی دانستم که طلوع آفتاب بدترین اتفاقیست که ممکن است برای آدم برفی بیفتد... آن روز دیگر نمی دانستم که خورشید را باید دوست داشته باشم یا نه...   


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: فرهاد پاکزاد منشاد | تاريخ: جمعه 12 خرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

mouse code

كد ماوس